تیک تاک ِ دلتنگی‌های یک احساس خواب آلود

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

تیک تاک ِ دلتنگی‌های یک احساس خواب آلود

لَنگ لَنگان، نفس زنان با پای ِ بی رمق ِ فرتوتش ،

عقربه ثانیه شمار را می‌رسانَد به  12، دینگ دینگ؛ ساعت 24 بامداد .

اصوات ِ رمز آلودِ شهر، پشت پاندولِ سرگیجه گرفته زمان ، چُرت می‌زنند .

این‌جا وقتی همه خواب بودند ؛

شب بوهای ِ همیشه بیدار، عطر می‌زدند به پیراهن ِ بید مجنون ،

ذهن ِ بیدار ِ شمعدانی ، خواب می‌کرد با لالاییَش ، بتّه جقّه ترمه طاقچه را .

مآهتاب، آن عروس ِ به تخت نشسته، دست ِ سیاه شب را به پشت می‌کشد و

ابرها کنار می‌زَنَد تا ستارگانش ، چشمک زنان ؛ عاشق کنند ،

دخترکانی را که هر شب ، آرزوهای‌شان با پررنگ‌تر شدن ِ ستارگان‌شان ، قد می‌کشند .

 زیر ِ نور ِ ماه ،دست ِدنیا از پشت بسته است. ماه خنجرش را از رو کشیده ...

بیدها مجنون‌تر ، شیدا می‌شوند ، گوش تیز می‌کنند و

سَرخم می‌کنند در صدای ِ خُرد شده جامِ بی‌میلی ِ لیلی .

خواب ِ فرهادها باز شیرین می‌شود در بی‌صدایی ِ نیشتَر دل ِ بیستون .

چشم ِ چراغ ، روشن می‌شود به خوابِ خوش ِ پروانه ،

به آغوش ِ درهم رفته یاکریمان ،

به لب ِ تشنگی ِ ناودان ِ بی باران ،

به سنگفرش ِ پا خورده خیابان ،

به بخار ِ منجمدِ شیشه‌هایِ آن سوی ِ پنجره .

 ساعت ِ به آخر رسیده ؛ خورشیدی است که دل به پشتِ کوه دارد ،

تبعیض ِ تقویمی که شنبه را کوچک شمردن ِ عادتش،

به تخت نشاندنِ جمعه سیاستش ؛ فعلی ست که فاعل نمی‌پذیرد .

شباهنگام ، لحظه خواب ِ جسم‌ها، رویاهای ِ مهلا ، بیدار بودند ، " وقتی همه خواب بودند" .

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : رج به رج این حرف ها را می بافم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |